ماه پنج
خرداد ماه 90 این ماه فقط کمرم و زیر دلم خیلی درد میکنه فرشته من تو روزها خوابی و شبها همش تکون تکون می خوری منم نمی تونم بخوابم ولی اشکالی نداره همین که احساست میکنم خیلی خیلی خوشحالم تو این ماه دایی و زندایی و ستایش و علی رضا اومدن خونه ما البته دایی سعید هم بود منم قبل از این که مهمونا بیان کلی کار کردم و خیلی هم خسته شدم 12 خرداد هم رفتیم خونه بابا بزرگ و مامان بزرگ تهران البته 3 روز بیشتر نموندیم ولی خیلی خوب بود هوام عوض شد دست بابایی هم درد نکنه منو بردش مسافرت تو این ماه یواشکی من وبابایی رفتیم سونوگرافی...
نویسنده :
سارا
12:29